دختر جهنمی
پارت : اول
ویو جنی :
مثل هرشب با موهای خیس و لباس های گشاد و راحتم روی کاناپه نشسته بودم که یهو تلفن اتاق بالایی زنگ خورد با بی حوصلگی رفتم بالا و تلفن و ور داشتم و دیدم که روی صفحه گوشی نوشته وارتلو ، خودمو جمع کردم و گوشی رو جواب دادم
جنی (به اسپانیایی) : من جندوکی هستم
صدایی بم مردانه : کد ۱۰۷۸
جنی تلفن دیگری که رنگش زرد بود رو ورداشت و کد رو وارد کرد
اقای سوارکار جهنم : سلام جندوکی
جنی : سلام سوارکار
اقای سوارکار جهنم : بیکاری ، یه معموریت دارم توپ
جنی : خوب کنجکاو شدم
سوارکار جهنم : ساعت ۳ با یه بسته کوکی بیا باتلاق(باتلاق یعنی جایی که واسش پیام میکنه)
جنی : یعنی انقدر توپه ؟
سوارکا : خیلی
جنی : باشه ( خداحافظی کردن)
________
ویو تهیونگ :
لباسامو پوشیدم و ساکم و ور داشتم و راه افتادم پشت چراغ قرمز بودم هی نگاه به ساعت مینداختم که دیر نکنم ولی خوب دیر شد ساعت ۱۰ دقیقه به ۳ بود و من باید ۳ انجا می بودم که جین زنگ زد
جین : دادا..
ته : دارم میام (قط کرد)
دیگه چراغ قرمز ها رو ول کردم و گاز و گرفتم
______
ویو جنی :
به جونگکوک زنگ زدم و فقط ۱۰ دقیقه وقت داشتم که اماده شم
جنی : الو کوک
کوک با صدایی خمار : الو
جنی : پیامو خوندی
کوک : اره
جنی : کوک نگو که تو خونه خوابی
کوک : نه بابا دو کوچه پایین تر از رستوران وایسادم که بیای بعدشم تو ماشین خوابیدم
جنی تلفن و قط کرد
جنی ویو : یه ست اداری سورمه ای رو پوشیدم با کفش سورمه ای موهام هم موج دار کردم و یه تینت عه صورتی زدم و سوار ماشین شدم و گاز و گرفتم و یه تلفن به کوک زدم
_______
راوی : جنی و تهیونگ با سرعت داشت به سمت رستوران میرفتن که جنی دو کوچه پایین تر پارک کرد که تهیونگم پشت سرش پارک کرد و باهم پیاده شدن
ویو جنی : این مرده این وقت شب اینجا چکار میکنه ؟
ویو ته : از زنای ولگردی که تا نصف شب ول میگردن بدم میاد
راوی : (جونگکوک و جنی خواهر برادرن) جنی و کوک باهم راه میوفتن و هرسه به سوی رستوران راه افتادن هنگام وارد شدن ته و جنی به هم یه نگاهی کردن و وارد اتاق بازی شدن
هرسه
____
بای بای
ویو جنی :
مثل هرشب با موهای خیس و لباس های گشاد و راحتم روی کاناپه نشسته بودم که یهو تلفن اتاق بالایی زنگ خورد با بی حوصلگی رفتم بالا و تلفن و ور داشتم و دیدم که روی صفحه گوشی نوشته وارتلو ، خودمو جمع کردم و گوشی رو جواب دادم
جنی (به اسپانیایی) : من جندوکی هستم
صدایی بم مردانه : کد ۱۰۷۸
جنی تلفن دیگری که رنگش زرد بود رو ورداشت و کد رو وارد کرد
اقای سوارکار جهنم : سلام جندوکی
جنی : سلام سوارکار
اقای سوارکار جهنم : بیکاری ، یه معموریت دارم توپ
جنی : خوب کنجکاو شدم
سوارکار جهنم : ساعت ۳ با یه بسته کوکی بیا باتلاق(باتلاق یعنی جایی که واسش پیام میکنه)
جنی : یعنی انقدر توپه ؟
سوارکا : خیلی
جنی : باشه ( خداحافظی کردن)
________
ویو تهیونگ :
لباسامو پوشیدم و ساکم و ور داشتم و راه افتادم پشت چراغ قرمز بودم هی نگاه به ساعت مینداختم که دیر نکنم ولی خوب دیر شد ساعت ۱۰ دقیقه به ۳ بود و من باید ۳ انجا می بودم که جین زنگ زد
جین : دادا..
ته : دارم میام (قط کرد)
دیگه چراغ قرمز ها رو ول کردم و گاز و گرفتم
______
ویو جنی :
به جونگکوک زنگ زدم و فقط ۱۰ دقیقه وقت داشتم که اماده شم
جنی : الو کوک
کوک با صدایی خمار : الو
جنی : پیامو خوندی
کوک : اره
جنی : کوک نگو که تو خونه خوابی
کوک : نه بابا دو کوچه پایین تر از رستوران وایسادم که بیای بعدشم تو ماشین خوابیدم
جنی تلفن و قط کرد
جنی ویو : یه ست اداری سورمه ای رو پوشیدم با کفش سورمه ای موهام هم موج دار کردم و یه تینت عه صورتی زدم و سوار ماشین شدم و گاز و گرفتم و یه تلفن به کوک زدم
_______
راوی : جنی و تهیونگ با سرعت داشت به سمت رستوران میرفتن که جنی دو کوچه پایین تر پارک کرد که تهیونگم پشت سرش پارک کرد و باهم پیاده شدن
ویو جنی : این مرده این وقت شب اینجا چکار میکنه ؟
ویو ته : از زنای ولگردی که تا نصف شب ول میگردن بدم میاد
راوی : (جونگکوک و جنی خواهر برادرن) جنی و کوک باهم راه میوفتن و هرسه به سوی رستوران راه افتادن هنگام وارد شدن ته و جنی به هم یه نگاهی کردن و وارد اتاق بازی شدن
هرسه
____
بای بای
- ۱.۵k
- ۱۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط